آن دم که حدیث عاشقی بشنودم


آن دم که حدیث عاشقی بشنودم

آن دم که حدیث عاشقی بشنودم


جان و دل و دیده را به غم فرسودم

جان و دل و دیده را به غم فرسودم
جان و دل و دیده را به غم فرسودم
می پنداشتم عاشق و معشوق دواند
می پنداشتم عاشق و معشوق دواند
می پنداشتم عاشق و معشوق دواند
چون هر دو یکیست من خود احول بودم
چون هر دو یکیست من خود احول بودم
چون هر دو یکیست من خود احول بودم